جدول جو
جدول جو

معنی فاضل هندی - جستجوی لغت در جدول جو

فاضل هندی
(ضِ لِ هَِ)
محمد بن تاج الدین حسن بن محمد اصفهانی، مقلب به الفاضل الهندی. از دانشمندان اواخر دورۀ صفوی و از بزرگان زمان خود در دانش و فنون بود. تولدش در سال 1062 هجری قمری اتفاق افتاد. دوران کودکیش در هندوستان گذشت وبهمین سبب او را هندی خواندند. کتابها و رساله ها و شروح و تعلیقاتی بر آثار علمی و ادبی نگاشت. از جملۀ آثارش یکی کتاب کشف اللثام عن قواعد الاحکام در شرح قواعد علامه است که از کتب استدلالی فقه بشمار است. آثار دیگری نیز دارد. (از روضات الجنات موسوی خوانساری چ سنگی ص 648). رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 183 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ فِ لِ هَِ)
گیاهی است از تیره بادنجانیان که یکساله است و در باغها گونه های مختلفش بعنوان زینتی نیز کاشته میشود. میوه اش پس از رسیدن دارای طعم تند و سوزاننده است و قرمزرنگ میباشد. میوه های نارس آن تندی کمتری دارد و بصورت خام ضمن اغذیه مصرف می شود و سبزرنگ است. این گیاه برخلاف اسمش خاص هندوستان نیست و در نواحی استوایی یافت نمیشود بلکه خاص نواحی معتدله است و در اکثر نقاط ایران بفزونی کشت میشود. در امریکا و ژاپن در حدود سی گونه از این گیاه وجود دارد. میوه های نارس و سبزرنگ این گیاه را جهت ترشی نیز به کار میبرند. در ترکیب شیمیایی میوۀآن ماده ای بنام کاپسیسین یا کاپسیکول وجود دارد که محرک جلد است و نیز دارای مقداری مواد پروتیدی و گلوسیدی است. دانه های این گیاه دارای مواد روغنی است و بعلاوه در میوۀ آن ویتامینهای ب 1 و ب 2 و ث همراه با اسید سیتریک و اسید مالیک موجودند. میوه های این گیاه به مقدار کم محرک اشتها و زیادکننده ترشحات بزاق و تسکین دهنده بواسیرهای دردناک و التهابدار است.
گرد دانه های این گیاه بشدت عطسه آور است. مصرف میوۀ آن در دردهای رماتیسمی و برخی دردهای عصبی نیز توصیه شده است. فلفل سبز. فلفل احمر. فلفل رومی. فلفل فرنگی. فلفل قرمز. فلفل اسلامبولی. بوبر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پادشاه ناحیۀ سند در هندوستان: چون روزگار آیند سپری شد پسرش راسل پادشاه گشت. (مجمل التواریخ و القصص ص 120)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 28 هزارگزی جنوب باختری رشخوار واقع است. در جلگه ای معتدل و دارای 243 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت، گله داری، کرباس بافی و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلفل هندی
تصویر فلفل هندی
پلپل هندی
فرهنگ لغت هوشیار